نقطه سرخط

تلفیق دنیای مجازی ,علوم ,احساسات و تجربیات

نقطه سرخط

تلفیق دنیای مجازی ,علوم ,احساسات و تجربیات

مشوش استــ حــالم
خیــال رفتــنـ دارمـ

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

25- مهر-9:38

ادینه روز ...

هوا بارانی و دلگیر

و دلی گیر

در گیر خیالاتی که خود وجودی هم در ماورای وجودش علت را نمی داند

نمی فهمد چرا باید چنین سرخورده بود از روز های زیبای خدا و هوایی که می توان با ان

تمـــــام فلسفه ی عشق تجربه کرد ....

فهمید ....

و باور کرد .

اشفته حال است ذهنم .

اشفته ...

اشتباه نکنید

نه دلبسته کسی است و نه پایبند کسی ...

ذهن است و امپراتور وجود ادمی 

گاه که نه

بیشتر وقت اینگونه می پسندد

دوست دارد اشفته باشد .

اما من می گویم

یا ذهن مریض است یا قلب .

می زنم تیر..

می زنم تیر به رگبار خیالاتی خود

تا خیالم زخیالات خود اسان گردد

راهب رفته به دیرم , بخیال سودا

شاید این درد برایم کمی ارزان گردد

چند شنبه - 13 مهر -22:13

شب خوبی بود. من بودم به همراه عده ای یاران. نشسته بر پای بساطی و نظاره گره رقص گروهی کرمانچ به نوازندگی نعمت زنبیل باف و دیگر کسی که چه بسا صدایی بهتر از نعمت خودمان داست و بهتر تر می خواند. کمی از شب گذشته بود و نه خیلی .

من بر کلبه ی محقر خود و بر دیوار تکیه بودم و بزرگ یارانمان جون من در سمت چپ من لم داده بود . یکی یکی امدند و به موازات و دیگری که جایی برایش نبود و به دست یک لیوان چایی داشت بر روبروی ما نشست . مدتی تعریف و تمجید عروسی غریبه ای کردیم و مراسم رقص انان به سرانجام رسید . یکی یک شروع به رفتن کردند.

چون اخرین انها از در خارج شد تنهایی در نهایت شدت تا مغز استخوانم را سوزاند.دلم گرفت .واژه ها قطار قطار از ذهنم گذشتند تا با خودم زمزمه شان کنم .گمان کردم شاید با نوشتن شان یادی از دلتنگی هایم در شب های خوشی خود داشته باشم . اما هزار حیف هم اکنون که قصد نوشتن دارم میدانم چه بر ذهنم گذشته و چه چیزی خیال نوشته شدن کرده بود.

فقط می دانم ردیفی از کلمات بود که هر کدام تعلق به کاروانی جدا داشتند . و کنار هم تنهایی را معنی می کردند .

دله دیگه

دله دیگه 

بعضی وقتا تو عالم بی خیالی سیر میکنه , یه لحظه که چشاتو رو هم میزاری دور دنیا رو با دلت سیر میکنی , از همینجایی که نشستی شروع میشه و بعد گشت و گذار تو همین کره ی زمین و بعضا تو ماه و مریخ و امثالهم سر از کوچه ی اونی که تو فکرشی در میاری.

یهو به خودت میای , یک لحظه سرتو تکون میای و می بینی تنها پای سیستمت نشستی و نه از کوی و دیار یار حبریه نه از سیر و سفر تو ماه و مریخ و امثالشون ....!!!

سعی میکنی تو عالم هوشیاری خودت بمونی 

داستان یک اشتباه

از ادم ها چیزی نمی دانم 

از کرده هاشان 

 از نا مردی ها 

از جگونه زندگی کردن شــان 

و از خیلی چیزهای دیگر 

هزار سال عمر ندارم و نمی توانم از تجربیات فراوان خود بگویم اما گاه احساس می شود از تجربیات کم گفت 

از راه هایی که عده ای رفته اند اما حس می کنی اشتباهند 

و برای اثبات ان برای خود هزارو یک دلیل و مدرک داری